محمد علی کلی، اولین مدالش را برای معلم دبیرستانش فرستاد، چون اون گفته بود: تو هیچی نمیشی! محمد علی یکی از پرافتخارترین و سرشناس ترین بوکسورهای تاریخ جهان و آمریکا به شمار می آید. او سه بار مدال طلای سنگین وزن بوکس جهان را به خود اختصاص داد.
لیلا علی، دختر محمد علی که او نیز در گذشته قهرمان بوکس زنان جهان بود، چند ساعت قبل از مرگ پدرش عکسی از خود به همراه پدر و فرزندش منتشر کرد و نوشت: "من این عکس پدر و دخترم را دوست دارم. از همه محبتها و دعاهایی که برای پدرم می کنید متشکرم. من عشق شما را نسبت به خودمان احساس کردم و آن را ستایش می کنم."
جدا از این که محمد علی سه بار قهرمان جهان شده بود، محبوبیت او به خاطر فعالیتهای اجتماعیاش بود. محمد علی در ژانویه 1942 در لوئیز ویل شهری از ایالت کنتاکی متولد شد. او از 12 سالگی بوکس آماتور را آغاز کرد و در سال 1964 با ناک اوت کردن سانی لیستون، قهرمان سنگین وزن جهان شد. او در همان سال به دین اسلام گروید و نامش را از کاسیوس کلی به محمد علی تغییر داد. محمد علی در زمان جنگ آمریکا و ویتنام از خدمت در ارتش آمریکا سر باز زد و به همین خاطر سه سال و نیم از فعالیت بوکس محروم شد که در نهایت دادگاه رای به لغو محرومیت وی داد.
محمد علی در سال 1974 جرج فورمن را شکست داد و سال بعد از آن دوباره با جو فریزر در فیلیپین مسابقه داد و او را شکست داد. در المپیک 1996 از محمدعلی خواسته شد تا مشعل بزرگ المپیک را در مراسم افتتاحیه روشن کند. او همچنین در مراسم افتتاحیه المپیک 2012 پرچم المپیک را حمل کرد.
او پیش از این که در سال 1981 بازنشسته شود، دو بار دیگر نیز قهرمان سنگین وزن جهان شد.
ویدئویی از دنزل واشنگتن و توصیه های ستاره هالیوود به فارغ التحصیلان دانشگاه پنسیلوانیا؛ در سال 2011 دنزل واشنگتن بازیگر بزرگ آمریکایی، سخنرانی تاثیرگذاری درباره موفقیت در زندگی و اهمیت شکست خوردن در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه پنسیلوانیا انجام داد.
وصیت نامهِ خواندنی و زیبای آلبرت انیشتین: روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی ، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم ، عضلاتم ، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید ، سلول هایم را اگر لازم شد بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آن چه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم ، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند …
هنگامیکه در حال شکرگزاری کردن هستید در اصل شما بر روی آنچه که دارید تمرکز و توجه میکنید. وقتی چیزی را بیشتر ببینید طبق قانون جهان هستی از آن بیشتر دریافت میکنید؛ شما در حین شکر گزاری در حال بیشتر دیدن نعمت ها هستید. وقتی در حال شکر گزاری هستید شما در اصل بر روی حس مثبت خود تکیه کرده اید و وزنه حس مثبت شما سنگین تر است. وقتی در حال شکرگزاری هستید بدون هیچ چشم داشت و انتظاری قدردانی میکنید و جهان به این قدرشناسی شما جواب خواهد داد و چون جهان هستی پر از فراوانی است آن را بیشتر و بیشتر به شما نشان خواهد داد.
چند هفته پيش از مرگ اشو، از او سوال شده بود كه پس از او چه بر سر آثار و تلاش هايش خواهد آمد و او در پاسخ گفت: اعتماد من بر هستی استوار است... اگر در سخن من حقيقتی نهفته باشد، باقی خواهد ماند. آنان كه پس از من به اين مطالب علاقهمند میشوند، خود روشنگر راه خواهند بود. بدون اينكه چيزی بر كسی تحميل شود. من تنها مشوقی خواهم بود براى دوستانم و از آنها میخواهم كه خود را مستقيماً، نه بواسطه ى ديگران بشناسند و تنها راه چنين دريافتی در درون خود آنهاست. گفتهها و تعاليم من اصل و فلسفه نيست، بلكه نوعی كيمياگری است؛ علم تغيير و تحول است.
آخرین دیدگاه ها