کودک درون بخشی از وجود توست که از کودکی تو تا به الان همراه تو بوده، این بخش بهت نشون میده چرا درحال حاضر یک سری رفتار و افکار و اخلاقیات رو داری و چه اسیب هایی و سرکوب هایی شدی بلکه بتونی دوباره خودت رو درمان کنی، کودک درون عاشق تحرک و خلاقیت و شادیه اما به مرور توسط تروما و تجربیات آسیب دیده و سرکوفت شده. برای ارتباط با کودک درون: بازی کردن نقاشی کشیدن پازل و خاک بازی و خمیربازی و …ارتباط با کودکان گذروندن وقت با کودکان، ارتباط با حیوانات، مدیتیشن: کودکی خودتون رو تصور کنید که در رو به روی شماست و تماشاگر صحبت ها و گفته های اون باشید و به اون گوش بدید و هررفتاری و حرفی و محبتی که انتظار داشتید از بیرون به شما بدن خودتون به کودک درون خودتون بدید و بگید.
برای برنامهریزی کارهای روزانه افراد موفق، میتوان به یک جدول کلی اشاره کرد که شامل فعالیتهای متنوع و مؤثری است. این جدول میتواند بر اساس نیازها و اهداف شخصی تغییر کند، اما شامل عناصری است که به موفقیت کمک میکنند. در زیر یک نمونه جدول ارائه میشود:
فعالیت روزانه |
زمان |
بیداری و صبحانه |
۵:۳۰ صبح |
ورزش یا تمرینات مذهبی |
۶:۰۰ صبح |
مطالعه کتاب یا مقالات آموزشی |
۷:۰۰ صبح |
برنامهریزی روز و تعیین اهداف |
۸:۰۰ صبح |
شروع کار بر روی پروژههای مهم |
۹:۰۰ صبح |
استراحت و ناهار |
۱۲:۰۰ ظهر |
ادامه کار بر روی پروژهها |
۱:۰۰ بعدازظهر |
ارزیابی روز و یادداشت نکات مهم |
۵:۰۰ عصر |
وقت گذرانی با خانواده یا دوستان |
۶:۰۰ عصر |
مطالعه کتاب یا تماشای مستند |
۸:۰۰ شب |
آماده شدن برای خواب و تضرع |
۱۰:۰۰ شب |
محمد علی کلی، اولین مدالش را برای معلم دبیرستانش فرستاد، چون اون گفته بود: تو هیچی نمیشی! محمد علی یکی از پرافتخارترین و سرشناس ترین بوکسورهای تاریخ جهان و آمریکا به شمار می آید. او سه بار مدال طلای سنگین وزن بوکس جهان را به خود اختصاص داد.
لیلا علی، دختر محمد علی که او نیز در گذشته قهرمان بوکس زنان جهان بود، چند ساعت قبل از مرگ پدرش عکسی از خود به همراه پدر و فرزندش منتشر کرد و نوشت: "من این عکس پدر و دخترم را دوست دارم. از همه محبتها و دعاهایی که برای پدرم می کنید متشکرم. من عشق شما را نسبت به خودمان احساس کردم و آن را ستایش می کنم."
جدا از این که محمد علی سه بار قهرمان جهان شده بود، محبوبیت او به خاطر فعالیتهای اجتماعیاش بود. محمد علی در ژانویه 1942 در لوئیز ویل شهری از ایالت کنتاکی متولد شد. او از 12 سالگی بوکس آماتور را آغاز کرد و در سال 1964 با ناک اوت کردن سانی لیستون، قهرمان سنگین وزن جهان شد. او در همان سال به دین اسلام گروید و نامش را از کاسیوس کلی به محمد علی تغییر داد. محمد علی در زمان جنگ آمریکا و ویتنام از خدمت در ارتش آمریکا سر باز زد و به همین خاطر سه سال و نیم از فعالیت بوکس محروم شد که در نهایت دادگاه رای به لغو محرومیت وی داد.
محمد علی در سال 1974 جرج فورمن را شکست داد و سال بعد از آن دوباره با جو فریزر در فیلیپین مسابقه داد و او را شکست داد. در المپیک 1996 از محمدعلی خواسته شد تا مشعل بزرگ المپیک را در مراسم افتتاحیه روشن کند. او همچنین در مراسم افتتاحیه المپیک 2012 پرچم المپیک را حمل کرد.
او پیش از این که در سال 1981 بازنشسته شود، دو بار دیگر نیز قهرمان سنگین وزن جهان شد.
وقتی تو یه رویا داری: تحلیل رویای خود: دقیقاً مشخص کنید که رویای شما چیست و چرا برایتان مهم است. آن را به اهداف کوچکتری تقسیم کنید. اهداف کوتاهمدت و قابل دستیابی میتوانند به شما کمک کنند تا جلو بروید. یک برنامه عملی برای رسیدن به این اهداف تنظیم کنید. مشخص کنید که چه اقداماتی باید انجام دهید. به سلامت روان و جسم خود اهمیت دهید. انگیزه و انرژی در مسیر رسیدن به هدف خیلی مهم است. ممکن است با چالشهایی روبرو شوید، اما باید ادامه دهید. هر قدمی که به سوی رویایتان برمیدارید، مهم است. از دوستان، خانواده یا افراد متخصص کمک بگیرید. حمایت دیگران میتواند بسیار مؤثر باشد. با تلاش و برنامهریزی میتوانید به رویایتان نزدیکتر شوید!
اگه موفقیت آسون بود همه به دستش می آوردن، انتخاب با توعه، جا بزنی یا ادامه بدی...
ویدئویی از دنزل واشنگتن و توصیه های ستاره هالیوود به فارغ التحصیلان دانشگاه پنسیلوانیا؛ در سال 2011 دنزل واشنگتن بازیگر بزرگ آمریکایی، سخنرانی تاثیرگذاری درباره موفقیت در زندگی و اهمیت شکست خوردن در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه پنسیلوانیا انجام داد.
نوشته: ام. جی. دیمارکو
کتاب لاین سبقت میلیونرها یکی از جالبترین کتابهایی که میتونه باعث شه مسیر زندگیتون رو عوض کنین. دیمارکو مسیر زندگی آدمهارو به خیابون تشبیه میکنه و سه دستهی لاین پیادهرو، لاین آهسته و لاین سبقت رو براشون در نظر میگیره! این خلاصه کتاب رو گوش کن تا بدونی تو توی کدوم لاین داری حرکت میکنی!
خلاصه کتابی که قراره بشنویم نوشته ام جی دی مارکوعه
این کتاب درباره سریعترین مسیر به سمت میلیونر شدن میگه و اینکه چیکار کنیم که بجای ثروتمند شدن توی دوران پیری و بازنشستگی بتونیم زودتر به این هدف برسیم.
نویسنده معتقده اکثر مشاورهای مالی مغز ما رو شستشو میدن و تفکر آهسته ثروتمند شوید رو به ما القا میکنن. مثلاً وارد شدن به بازار سهام و سایر بازارهای شغلی که نهایتا شما رو در دوران پیری ثروتمند میکنه.
ام جی معتقده باید لاین خودتون رو عوض کنید و در لاین سرعت حرکت کنید تا زودتر بتونید به رویاهاتون برسید. بریم ببینیم این لاین سرعت چیه و چه جوری باید توش حرکت کرد.
آدمای مختلف برای پول درآوردن سه تا مسیر رو انتخاب میکنن
پیادهرو، لاین سرعت آهسته و لاین سبقت.
عابرهای پیاده، آدمای عادیان که هر ماه حقوق میگیرن و خرجشونو با درآمدشون هماهنگ میکنن. شاید درآمدشون بالا هم باشه ولی اگه شغلشون رو از دست بدن، اگه دیگه بهشون نیاز نباشه، نابود میشن.
لاین سرعت آهسته یه زندگی استاندارده؛ تحصیل میکنی، یه کار مناسب پیدا میکنی، یه مقدار از درآمدتو پسانداز میکنی، وقتی 65 سالت شد، میلیونر میشی.
خب کسی دوست نداره توی دوران پیری ماشین موردعلاقشو سوار شه، همه دوست دارن تا جوونن پولدار بشن ولی بیشتر آدما این استراتژی رو انتخاب میکنن.
لاین سبقت اینجوریه که شما باید یه ارزشی رو ارائه بدین و از ارائه این ارزش پول دربیارین. هر چه این ارزش رو به آدمای بیشتری ارائه بدین، پول بیشتری هم درمیارین.
ازینجا به بعد میخوایم بریم سراغ دستورات لاین سرعت میلیونرها تا ببینیم چه چیزی باعث میشه که یک نفر میلیونر بشه.
چه جوری یک کسب و کار راه بندازیم که خیالمون از بابت پرداخت قبضهای کل عمرمون راحت باشه
نه اینکه فقط باهاش بتونیم قبضهای یه ماه رو پرداخت کنیم. حالا این درآمده چه از طریق یک سود تصاعدی باشه، چه یک واریز به حساب چند میلیون دلاری از یک سرمایهگذاری!
اگه داستان موفقیت کسبوکار هر میلیونر یا میلیاردری رو مهندسی معکوس کنید، از هر ده مورد توی نه موردش، «پنج مولفه اثربخشی» رو پیدا میکنید، این مولفهها کمکتون میکنه که اگه خواستید کسب و کاری بسازید، احتمال موفقیت و تغییر زندگیتون بیشتر بشه.
اول از همه حرف «c» که مولفه «control» (کنترل) است.
مولفه control مثل زمینی میمونه که شما کسب و کارتون رو توش میسازین. آیا شما مالک اون زمینید؟ یا اینکه اجاره کردین؟ یا شایدم یکی دیگه روش کنترل داره؟
میتونه فلان شخص، فلان نهاد، فلان شرکت یا یه نفر خیلی یهویی و خودسرانه کاسه کوزه شما و کسب و کارتون رو بهم بریزه و باعث یه فاجعه ناگهانی تجاری براتون بشه؟ اینجوری یه روز 5 هزار دلار درامد داری و یه روز دیگه هیچی درنمیاری.
اگر 100 درصد مشتریای شما از جستجوی رایگان توی گوگل میان، شما توی گوگل رتبه خوبی دارین ولی مولفه «کنترل» رو نقض کردید. چون یک تغییر الگوریتم گوگل میتونه کسب و کار شما رو نابود کنه. تا حالا چندبار شنیدید که این اتفاق برای کسی بیفته!؟
به همین ترتیب، اگر 99 درصد از فروش محصول شما از یک کانال باشه، مثلا از طریق «والمارت» یا «آمازون»، باز هم مولفه «کنترل» رو نقض کردید؛ چون آمازون میتونه بدون هیچ توضیحی شما رو از پلتفرمش پرت کنه بیرون، و شما یک شبه از قهرمان تبدیل میشید به هیچکاره، اونم بدون اینکه کار اشتباهی کرده باشین.
به همین دلیله که بازاریابی شبکهای، افلیت مارکتینگ (affiliate marketing) یا هر ساختار تجارتی که مجبورید برای رعایت توافقاتش به شخص ثالثی تکیه کنید، رو انجام ندید.
اگر اون شخص ثالث یا مجموعهای که باهاش کار میکنین،
سیاستی رو تغییر بده، ورشکست بشه یا کلا هر تغییری ایجاد کنه، کل مسئولیت و تاوانش روی دوش شما میفته.
البته این توصیهها فقط به این دلیله که روی کارتون کنترل داشته باشید و مولفه کنترل نقض نشه، ولی معنیش این نیست که این کارها سودآور یا ارزشمند نباشن.
شما میتونید از این سرمایهگذاریها یاد بگیرید و خب بله خیلی از مردم باهاش ثروتمند هم میشن اما نکتهای که اینجاست میزان ریسک و احتمال پیشرفته.
دومین مورد، حرف «E» که مولفه «Entry» (ورود) است.
مولفه «E» میپرسه چقدر آسون یا چقدر سخته که وارد کسب و کار شما بشن؟یا اصطلاحاً در شرکت شما چقدر محکمه؟ اگه هرکسی از راه برسه و بتونه مثل کسب و کار شما رو راه بندازه، شما مولفه «ورود» رو نقض کردید.
یکبار دیگه این جمله رو گوش کنید، اگه ورود به این کسب و کار به سادگی پر کردن چنتا فرم آنلاین یا جوین شدن به یه سری برنامه باشه، پس مولفه «ورود» رو نقض کردید.
کسب و کاری که موانع ورود بهش صفر باشه، یک کسب و کار همه کسیه و خیلی راحت اشباع میشه.
ماهیت کارآفرینی حل کردن یک مشکل یا مسئله است، و مشکلی که شما قراره حلش کنید باید یه اثری از دشواری و سختی توش باشه، اگه نه همه میتونن حلش کنن. سختی و مشکل در حقیقت یک فرصته.
اگر شما یکی ازین کارافرینایی هستید که دنبال ایدههای ناب میگردن و در عین حال با خودتون میگید: «اوه چقدر سخته»، چیزی که دارید میگید به این معنیه که شما علاقهای به حل یک مشکل واقعی ندارید و بجاش دنبال یه راه آسون برای پول درآوردنید.
اولی از تو یک میلیونر میسازه، اما دومی تبدیلت میکنه به کسی که همش دنبال پوله و مدام تو مسیر رسیدن بهش زمین میخوره. پس اگر اون کسب و کاری که میخوای راهش بندازی کسب و کار آسونیه، اون یک نقض مولفه «ورود» محسوب میشه.
سومین مورد حرف «N» که در راس همه مولفههاس. مولفه «Need» یا نیاز
تنها دلیل وجود یک کسب و کار اینه که یک مشکلی رو حل کنه
جایی که یک مشکلی حل بشه، بابتش پول رد و بدل میشه. اگه شما مشکلات رو حل کنید، کارها رو آسونتر کنید، دردسرها رو ریشه کن کنید، خدمات بهتری ارائه بدید و در کل نیازها و خواستههای افراد رو برآورده کنید، شما به مولفه «نیاز» عمل کردید.
شما فکر میکنید این چیزهای ساده خیلی بدیهیان، اما متاسفانه اینطور نیست.
این روزا کارآفرینای بزرگ به همدیگه میگن هر کاری که دوستش داری انجام بده یا علاقتو دنبال کن، انگار بازار براش مهمه که علاقه تو چیه. نه! بازار به این حرفا اهمیتی نمیده.
اگه تو چیزی رو که من دنبالشم داشته باشی، من بابتش بهت پول میدم. چیزایی که دوست داری، چیزایی که عاشقشونی و رویاهات برای داشتن یک لامبورگینی، کاملا به این بحث بیربطه.
شما با عشق و اشتیاق ممکنه یک مسیر بهتر و یک محصول بهتر رو بسازید، اما محصول بهتر معمولاً بین خواستهها علاقه مندیهای افراد گم میشه. خیلیا همینکارو انجام میدن و خب بازار یه چیز دیگه میخواد.
فرض کنید 10000 تا مربی شخصی وجود داشته باشه که علاقشون رو دنبال کرده باشن و چیزی رو آموزش بدن که واقعا دوسش دارن، اما فقط 10 نفر به اون آموزشی که اونا ارائه میدن نیاز داشته باشن، فکر میکنین اون عشق و علاقه برای پرداخت قبضها و صورتحسابای اون مربیها کافیه؟
گول این حرفارو نخورین که رشته یا زمینه مورد علاقتو پیدا کن،
بعدش یه مدت سخت کار کن تا مجبور نباشی تا اخر عمرت کار کنی. همش درسته ولی فقط زمانی که استخدام کسی یا جایی نشده باشی یعنی برای خودت کار کنی نه دیگران.
چهارمین مولفه حرف «T» که مربوط به «Time» یا زمانه. در نهایت محصول یا خدمات شما باید به موقع ارائه بشه و بدون اینکه نیاز باشه شما حتماً حضور داشته باشی و ارتباط مستقیم داشته باشی، باید کار کنه.
آیا وقتی شما دورید یا دارید یک کار دیگه انجام میدید، بازم کسب و کارتون سر پاست و داره به فعالیت خودش ادامه میده؟
یه چیز دیگه که نشون میده ماهیت مولفه «زمان» توی کسب و کارتون هست یا نه، اینه که بتونید از بدترین رابطهای که تا حالا خلق شده، یعنی «زمان در برابر پول» خلاص بشید.
کسب و کارهای معتبر و باسابقه، معمولاً مشغول خلق و تولید محصول هستن؛ تولید محصولات غذایی، ساخت اپلیکیشنهای موبایل، نرمافزارهای تحت وب، بازی، کتاب و کلا هر چیزی که مستقل از وجود شما هم میتونه وجود داشته باشه.
توجه داشته باشید هر زمانی که یک محصول و خروجی مستقل از شما وجود داشته باشه
بدون نیاز به شما هم به فروش میره و دیگه لازم نیست برای رسیدن به پول، از زمان خودتون هزینه کنید.
آخرین مولفه حرف «s» یا «scale» که مولفهها رو کامل میکنه، «مقیاس» بر اساس زمان ساخته میشه. زمانی که شما دیگه درگیر فرآیند ساخت و تولید نباشید و نیاز نباشه زمان زیادی بذارید، کارتون به راحتی میتونه توسعه پیدا کنه.
لطفاً اینو با مولفه «ورود» اشتباه نگیرین؛ اون برای اولین ورود به کسب و کارتونه؛ مقیاس و توسعه دادن یعنی اینکه شما یه مشکلی رو حل کردید، حالا باید تکرارش کنید.
برای مثال اگر شما یک سرویس«SAS» رو بخواین که مشکلی رو در حیطه دندونپزشکی حل کنه، ممکنه پیدا کردن راهحلش سه ماه طول بکشه؛ اما راه حلی که ده تا مشتری رو ساپورت میکنه با راهحلی که هزارتا مشتری رو ساپورت میکنه، تفاوتش در عدم ارتباط مستقیمه.
یعنی نیاز نباشه شما با تک تکشون ارتباط مستقیم داشته باشید یا برای اجرای هرکدوم حضور داشته باشید. اینجوری شما 100 برابر سود می کنید، اما 100 برابر کار نمیکنید!محصولات و خدمات شما ممتد و ادامه داره درحالی که تایم کاریتون تموم شده.
رسیدیم به آخر داستان کتاب لاین سبقت میلیونرها؛ به مولفههای «کنترل»، «ورود»، «نیاز» و «توسعه» بها بدید تا کسب و کارتون با نتایج متحول کننده رو به رو بشه.
نوشته: رابرت کیوساکی
کیوساکی یکی از 25 نویسنده برتر جهان در تالار مشاهیر آمازونه که توی این کتاب دربارهی روشهای پولدار شدن آدما حرف میزنه. کتاب پدر پولدار، پدر بیپول به افرادی که میخوان روی آینده مالی خودشون کنترل داشته باشن به شدت پیشنهاد میشه!
خلاصه متنی رایگان کتاب پدر پولدار، پدر بیپول
میدونین تو دنیای پول دوندگی یعنی چی؟
اصلاً دوندگی خوبه یا بد؟ رابرت کیوساکی روزمرگی تموم نشدنی در جهت کار کردن برای هر کسی به جز خودمونو دوندگی میدونه. توی این حالت ما بیشترین تلاش و میکنیم و بیشترین زحمتو میکشیم، اما بیشترین سود اون کارو رئیس و کارفرما میبره. مشخصا ما از دوندگی بدمون میاد، اما بیشترمون تو دامش افتادیم. حالا سوال اینجاست چرا با این که بدمون میاد، اما بازم داریم به این کار ادامه میدیم؟ کیوساکی میگه ترس از مخالفت و رد شدن توسط اجتماع دلیل اصلی این اتفاقه. مثلا بیشتر خانوادهها به فرزنداشون میگن که به مدرسه و دانشگاه برن و خوب درس بخونن تا شغل خوبی پیدا کنن و موفق بشن. اما خب دیگه این طرز فکر قدیمیشده.
قدیم بود که افراد میتونستن بعد از تموم کردن دانشگاهشون کار پیدا کنن و بعد از چند سال بازنشست بشن و حقوق بازنشستگیشون براشون کافی بود. اما الان هیچ تضمینی برای هیچ کدوم از اینا نیست. در حال حاضر گرفتن مدرک ضامن رشد مالی نیست. با وجود همه اینا ما بازم از ترس این که نکنه خالف عرف جامعه رفتار کنیم بازم وارد همین مسیر میشیم. تا وقتی که با این طرز فکر زندگی کنیم و تو این مسیر جلو بریم هیچ وقت ثروتمند نمیشیم.
وقتی صحبت از پول میشه، ما معمولاً دو تا حس رو تجربه میکنیم. ترس و نگرانی و طمع. اگه پول داشته باشین روی تموم چیزایی که میتونین بخرین تمرکز میکنین که میشه طمع. اگه هم پول نداشته باشین، نگرانین که نکنه هیچ وقت به اندازه کافی پول به دست نیارین. کسایی که نسبت به کنترل پولشون بی اهمیتن، در مقابل این حسها ضعیفترن و اجازه میدن که این احساساتشون روی تصمیم گیریاشون تاثیر بذارن.
برای مثال تصور کنین که جدیدا ارتقای شغلی پیدا کردین و حقوقتون افزایش پیدا کرده. حالا میتونین با این پول توی بورس سرمایه گذاری کنین و پول بیشتری در بیارین یا هم میتونین ماشین یا خونه جدید بخرین. توی این شرایط اگه اجازه بدین تا احساساتتون شما رو کنترل کنن، مطمئن باشین که به بیراهه میرین و سرمایه تونو از دست میدین. ترس از خطر و مشکلات احتمالی یکی از چیزاییه که باعث میشه شما ریسک نکنین.
شما سرمایه گذاری نمیکنین چون میترسین پولتونو از دست بدین.
از اون طرف طمع باعث میشه برای زندگی بهتر این پول اضافی رو خرج کنین. مثلا خرید یه خونه بزرگتر به نظرتون بی خطر تر از خرید سهام یه شرکته. ولی با خرید یه خونه بزرگتر شما باید بیشتر هم خرج کنین و عامل این افزایش حقوق خنثی میشه. خب پس باید چی کار کنیم؟ چجوری تو دام این احساسات نیوفتیم؟ اگه دانش اقتصادی خودمونو افزایش بدیم و سرمایه گذاری درست و اصولی رو یاد بگیریم، دیگه اسیر احساساتمون نمیشیم و میتونیم تصمیمای منطقی و سودآوری بگیریم. گفتیم که اگه میخوایم به موفقیت مالی برسیم، باید دانش و هوش اقتصادی مونو افزایش بدیم. هوش اقتصادی یعنی داشتن دانش و استعداد در مورد حسابداری، سرمایه گذاری و موضوعات مالی دیگه. متاسفانه به ما این چیزا رو از بچگی یاد ندادن. مدرسه و حتی دانشگاه هم عملا هیچ چیزی در مورد مدیریت پول بهمون یاد نمیدن.
ما از بچگی اصلاً پس انداز کردن و سرمایه گذاری رو یاد نگرفتیم. شاید برامون قلک خریدن و ما رو تشویق کردن که پولامونو نگه داریم، اما در آخر نمیدونستیم که چجوری باید خرجشون کنیم. این مشکل حتی توی بیشتر سیاست مدارا هم دیده میشه. کسایی که دیگه ما اونا رو تحصیل کردهترین افراد جامعه میدونیم. این همه بدهیهای بینالمللی که برای کشورها ایجاد میشه همشون به خاطر وجود سیاست مداراییه که اصلاً هوش اقتصادی ندارن. اما حالا که مدرسه و دانشگاه و خانوادمون به ما هوش اقتصادی رو یاد ندادن باید خودمون دست به کار بشیم و اونو یاد بگیریم.
توی هر سن و سالی که هستین، میتونین شروع کنین برای قدم گذاشتن توی مسیر ثروتمند شدن، اما خب هر چی زودتر این کارو انجام بدین بهتره. یعنی اگه تو سن 20 سالگی شروع به این کار کنین، احتمال موفقیتتون بیشتر میشه تا تو سن 30 سالگی. بهترین راه برای شروع اینه که اول درآمدتون رو ارزیابی کنین، بعد هدفتونو تعیین کنین و بعدش برین سراغ کسب تجربیاتی که تو این مسیر به شما کمک کنن.
با خودتون صادق باشین و ببینین که وضعیت مالی تون در حال حاظر چجوریه. شغلی که دارینو در نظر بگیرین و از خودتون بپرسین که توی چند سال آینده انتظار چه درامدی رو دارین؟ اینجوری میتونین اهداف مالی واقع گرایانه ای برای خودتون تعیین کنین. مثال میفهمین که خرید یه ماشین جدید رو تو اهداف 5 ساله تون در نظر بگیرین. حالا وقتشه که برین سراغ یاد گرفتن مسائل مالی. توی کلاسا و سمینارهای مالی ثبت نام کنین، کتابهای این حوزه رو مطالعه کنین، به پادکستهایی که درمورد سرمایه گذاری و مدیریت مالی هستن گوش بدین و با افراد باتجربه و کارشناسای این حوزه در ارتباط باشین. با این اقدامها شانس زیادی برای ثروتمند شدن در آینده خواهید داشت.
کیوساکی به کسی میگه دیوونه که همش داره کارای تکراری انجام میده و انتظار داره نتایج متفاوتی دریافت کنه.
باید دست از کارای تکراری بردارین تا بتونین نتیجه متفاوتی بگیرین. بزرگترین تغییری که باید ایجاد کنین ریسک کردنه. همه کسایی که به موفقیتای بزرگی تو زمینه مالی رسیدن ریسک کردن. وقتی پولتونو تو بانک میذارین، عملاً هیچ ریسکی رو قبول نکردین. به جای این کار اون پولو تو بازارهایی مثل بورس سرمایه گذاری کنین.
درسته که ریسک بالاتری داره، اما سودش حتی تو کوتاه مدت خیلی بیشتر از بانکه. حتی میتونین سرمایه گذاری توی ملک رو امتحان کنین یا روی شرکتای کوچیک و استارتاپها سرمایه گذاری کنین. امتحان کردن شانسای بزرگتر و کنترل کردن ریسکی که به همراه دارن برای ثروتمند شدن ضروریه. هر بازاری که سودش بیشتر باشه ریسک بیشتریم داره. ممکنه با سرمایه گذاری تو بورس پولتونو از دست بدین اما اگه این ریسکو نپذیرین اصلاً سودی نمیکنین.
ثروتمند شدن یه راه طولانیه. اینکه با کاهش قیمت سهامی که خریدین وحشت کنین و خودتونو ببازین طبیعیه؛ ولی اگه میخواین به هدفاتون برسین نباید وقتی به مشکلی برمیخورین انگیزتون رو از دست بدین. کیوساکی توی این کتاب سه راه رو پیشنهاد میده برای اینکه بتونین انگیزتونو حفظ کنین. راه اول اینه که یه لیست از چیزایی که میخواین و چیزایی که نمیخواین تهیه کنین. برای مثال میخوام فلان ماشینو بخرم یا میخوام تا سه سال آینده از شر بدهیام خلاص بشم. حالا هر وقت بی انگیزه شدین این لیستو دوباره مرور کنین. وقتی این خواستههایی که نوشتین رو دوباره بخونین انگیزتون شارژ میشه.
راه دوم اینه که قبل از این که قبضها و بدهیاتون رو پرداخت کنین، بیاین یه مقدار پولو برای خودتون خرج کنین. این کار باعث میشه که بفهمین هر ماه چه قد پول بیشتری لازم دارین تا بتونین هم قرضاتونو بدین و هم چیزی که دوست دارین رو بخرین. اینجوری راههای خلاقانهای برای به دست آوردن پول بیشتر به ذهنتون میرسه. راه سوم هم اینه که داستان زندگی افراد ثروتمند رو بخونین. با خوندن داستان زندگی این افراد متوجه میشین که اونا چجوری با مشکلات کنار اومدن و حلشون کردن. با این کار ایدهها و نکتههای جدیدی هم برای موفق شدن یاد میگیرین. پس از این به بعد هر وقت بی انگیزه شدین از یکی از اینا استفاده کنین و نتیجه شو ببنین.
تنبلی و غرور دو تا ار مشکالت شخصیتی هستن که کیوساکی وجود اونا رو تهدیدی برای سرمایه تون میدونه. ما تصور میکنیم که تنبلی فقط یعنی نشستن و هیچ کاری نکردن، اما تنبلی میتونه خودداری از انجام کارایی باشه که باید انجام بشن. اگه یه نفر در هفته 60 ساعت کار کنه، از نظر بقیه اصلاً آدم تنبلی محسوب نمیشه. اما کار کردن تا دیر وقت بین اونو خانواده اش فاصله انداخته و اون با این که این مشکلو کاملا حس میکنه، اما خودشو بیشتر با کار مشغول میکنه. اون داره از انجام کاری که باید انجام بده طفره میره. در حقیقت داره تنبلی میکنه و اگه هر چه سریعتر این مشکلو برطرف نکنه، مشکلش با خانواده اش بزرگتر و بزرگتر میشه و در نهایت به خاطر این تنبلی ممکنه زندگیش از هم بپاشه.
کیوساکی غرور رو جهل به عالوه خودخواهی معنا میکنه. یعنی علاوه بر این که به فرد دانش اقتصادی کافی نداره، به خاطر اینکه خودخواهه نداشتنشو انکار میکنه. این خصوصیت میتونه خیلی بهتون ضربه بزنه و باعث بشه سرتون کلاه بذارن. دلالای ماشینای دست دوم از همین خصوصیت استفاده میکنن. اونقدر از نکات مثبت ماشین تعریف میکنن و شما رو درگیر میکنن که دیگه اصلاً نکات منفی ماشین رو نمیبینین. حالا که با این دو خصوصیت آشنا شدین همیشه آگاه باشین و ازشون دوری کنین.
شما تفاوت بین دارایی و بدهی رو میدونین؟
فقط با درک کردن همین دو تا مفهوم میتونین تصمیمای اقتصادی بهتری بگیرین. دارایی یعنی هر چیزی که براتون پول به همراه داشته باشه. بدهیم یعنی هر چیزی که هزینه به همراه داشته باشه. با این وجود چیزی که مشخصه اینه که با سرمایه گذاری روی داراییها میتونین ثروتمند بشین. کسب و کار، سهام ملک و هر چیز باارزش دیگهای که در طول زمان رشد کرده و سودآوره نمونههایی از دارایی هستن. دارایی تون باید قابلیت فروش و نقدشوندگی هم داشته باشه.
وقتی روی داراییها سرمایه گذاری میکنین، اون موقع اسکناسهاتون تبدیل به کارمندایی میشن برای سود رسوندن به شما کار میکنن. هر چی کارمندای بیشتری داشته باشین، مسلما بهتره. هدف از سرمایه گذاری بالا بردن هر چه بیشتر درآمدها نسبت به هزینههاست. متاسفانه خیلی از افراد بعضی بدهیهای خاص رو با دارایی اشتباه میگیرن. برای مثال خرید یه خونه ممکنه به این معنا باشه که تا 30 سال کار کنین و قسطای وام مسکن رو بدین و تازه مالیاتم پرداخت کنین. بنابراین درک کردن این دو مفهوم میتونه در سرمایه گذاریهاتون کمک زیادی بهتون بکنه.
شاید ندونین که شغل با کسب و کار یکی نیست. به عقیده کیوساکی شغل اونیه که برای پرداخت قبض و اجاره خونه، خرید مواد غذایی و بقیه هزینههای زندگی 40 ساعت از هفته رو به خودش اختصاص میده. اما کسب و کار چیزیه که زمان و پولتون رو روش سرمایه گذاری میکنین تا به رشد داراییهاتون کمک کنه. شغلتون فقط میتونه هزینههاتونو پوشش بده، پس بعیده که بتونه به تنهایی شمارو ثروتمند کنه. برای این که ثروتمند بشین باید در کنارش یه کسب و کار خوبم ایجاد کنین. برای مثال یه آشپز حرفه ای رو در نظر بگیرین. با این که به اندازه کافی برای هزینه ای زندگیش پول درمیاره ولی هنوز ثروتمند نیست.
اون اگه بیاد رو یه کسب وکاری مثل املاک سرمایه گذاری کنه و از سودی که میکنه بیاد آپارتمان بخره و اونو اجاره بده میتونه سود خیلی زیادی به دست بیاره. شغلتون میتونه تقریبا سرمایه کافی برای شروع یه کسب و کار رو فراهم کنه. پس تا وقتی که کسب و کارتون به یه رشد پایدار برسه بهتره که شغلتون رو نگه دارین. وقتی کسب وکارتون به رشد پایداری برسه، اون موقع داراییهاتون براتون درامد ایجاد میکنن و شما به استقلال مالی میرسین.
خب تا اینجا یکسری نکات رو یاد گرفتین اما این نکات وقتی نتیجه میدن که بهشون عمل کنین. خودتون رو محدود به همین نکات نکنین، دنبال نکات دیگه بگردین که بتونن دانش مالی تونو افزایش بدن. سراغ کتابای بیشتری برین به سایتایی که تو این زمینه فعالیت میکنن سر بزنین افرادی رو پیدا کنین که تو این زمینه تجربه دارن و ازشون کمک بخواین تا راهنمایی تون کنن. اطلاع داشتن از خبرای روز اقتصادی هم میتونن تو این زمینه بهتون کمک کنن. پس از همین الان شروع کنین به قدم گذاشتن تو مسیر ثروت.
1. بپذیرید که رابطهتان به اتمام رسیده است.
2. دلایل شکست رابطه قبلی خود را پیدا کنید.
3. رابطه دیگری را عجولانه شروع نکنید.
4. تمام راههای ارتباطیتان را قطع کنید.
5. به خودتان یادآوری کنید که فقط “یک عشق واقعی” برای هر نفر وجود ندارد.
6. از تمام چیزهایی که شما را یاد او میاندازد اجتناب کنید.
7. به هیچوجه با او تماس نگیرید.
8. خودتان را با فعالیت ورزشی ، هنری یا هرچیزی که علاقه دارید مشغول کنید.
9. از همه مهم تر ، باید واقعا بخواید وباور داشته باشید که میتونید رابطه تون فراموش کنید.
با روش زندگی جدید و امروزی، از کسالت و بینشاطی و افسردگی در رنج هستیم و از آنجا که عادت داريم منشأ مشکلاتمان را به ديگران نسبت دهيم، گمان مي کنيم بايد در زندگي تغييراتي ايجاد کنيم تا شادي و نشاط و سرزندگي به سراغمان بيايد. اکثر ما شبها دیر به خواب میرویم و با این وجود سحرخیزی کار بسیار سختی است. میشل گاس، مدیرعامل استارباکس به مدت ۱۵ سال ساعت خود را برای ۴:۳۰ صبح کوک کرده است تا بتواند بدود. گرچن روبن، نویسندهی مشهور کتاب پروژهی شادی ۶ صبح بیدار میشود و یک ساعت قبل از بیدار شدن خانوادهاش مشغول به کار میشود. لورا وندرکم، متخصص در مدیریت زمان، در کتاب "موفّقترین افراد قبل از صبحانه چه میکنند" به دلایل اهمیّت صبحگاه و چگونگی استفادهی مؤثّر از آن زمان پرداخته است. چرا افراد موفّق صبح زود از خواب بیدار میشوند؟ بارها و بارها در جملات بزرگان و احادیث و روایات شنیدهایم که افراد موفّق سحرخیزند و در مکاتب و مذاهب مختلف به آن سفارش فراوان شده است. تا به حال فکر کردهاید که چرا برای نماز صبح باید قبل از طلوع خورشید برخواست؟ چرا سفارش شده بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید در محل نماز بنشینید و ذکر خدا بگویید؟
هرکس در مكانى که نماز صبح را خوانده، بنشيند و ذكر خدا گويد تا آفتاب طلوع كند؛ پاداش او همانند كسى است كه طواف خانه خدا را بجا آورده است.
"پیامبر اکرم"
كسى كه نماز را بجا آورد و در محل نمازش تا طلوع آفتاب بنشيند اين كار، او را از آتش جـهنم باز خواهد داشت.
"امام حسن مجتبى (ع)"
شاید قصد و هدف این بوده که بعد از نماز دوباره به خواب نرویم. ولی چرا؟ در بیداری صبح هنگام چه چیزی نهفته که تقریباً همهی ادیان و مکاتب و روانشناسان بر آن تأکید دارند؟ زمانی که علت انجام کاری را بدانید؛ با اعتقاد به آن عمل میکنید و در انجام آن سست نخواهید شد. همچنین زمانی که این نتایج را به دست بیاورید و لذتی در آن ببینید قطعاً در انجام آن مصمّم و محکمتر خواهید بود. چه خوب است بیشتر بررسی کنیم!
سحرخیزی، چرا؟
1. سلامتی: بدن انسان به گونهای طراحی شده که هماهنگ با طبیعت عمل کند. در واقع باید با طلوع خورشید بیدار شویم و با غروب آن به خواب رویم. ولی اکثر ما این گونه رفتار نمیکنیم. اکثر مردم شبها دیر به خواب میروند و در طول روز میخوابند. گاهی شب آنقدر دیر میخوابند که صبح تا نزدیک ظهر خواب هستند. این رفتاری است که به سلامتی روح و جسم انسان آسیب وارد میکند. نتایج تحقیقات دانشمندان نشان میدهد که سحرخیزی باعث کاهش غلظت خون میشود و همچنین باعث ترشح هورمونهای ضدافسردگی در بدن انسان میشود. به شکلی که افراد سحرخیر کمتر در خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند. سحر، زماني است که اکسيژن خالص به سطح زمين ميرسد و اين هواي پاک و اکسيژن خالص براي سيستم بدن بسيار مفيد است.
2. افزایش زمان مفید: بدن انسان بزرگسال در شبانهروز به حداقل 7 تا 8 ساعت خواب احتیاج دارد. با فرض اینکه این میزان را رعایت کنید و شب دو ساعت زودتر بخوابید، صبح به همین میزان زودتر بیدار شوید و در واقع از میزان خواب خود نکاهید. چرا در ذهن اکثر مردم سحرخیزی با کمخوابی برابر است؟ حالا با خود بیاندیشید که آن دو ساعت در شب میتواند به چه کارهایی منتهی شود و آنها را با چه کیفیتی انجام میدهید و صبح چه کارهایی میشود انجام داد و با چه کیفیتی؟ فرقی نمیکند که شغل شما چیست و روز خود را به انجام چه کارهایی میگذرانید. در هر صورت صبح زود همیشه کارهای مفیدتری می شود انجام داد و به خاطر تمرکز و انرژی بالایی که روح و روان انسان در آن هنگام دارد کارها با دقت و کیفیت بهتری انجام میشوند و میزان اشتباه و خطا به شدّت کاهش مییابد. خیابانها خلوتتر است و جای پارک فراوان، بانکها و ادارهها خلوتتر و کارمندان باانرژیتر و با دقت بیشتری کار شما را انجام میدهند. طرح ترافیک آغاز نشده و هوا پاک و تمیز است. گویی همهی امکانات شهری در اختیار شماست. دو ساعت شب را که با دو ساعت صبح عوض کردید در واقع از زمان از دست رفته عمرتان کم کردید و به زمان مفید اضافه کردید. همین دو ساعت شما را در راه رسیدن به موفّقیت در اهدافتان بسیار یاری خواهد نمود.
3. کاهش ابتلا به بیماریهای قلبی: بیدار شدن در صبح زود، خواب طولانی را قطع میکند و ثابت شده است فردی که ساعات طولانی با حالت ثابتی میخوابد در معرض بیماریهای قلبی به ویژه بیماری تصلب شریان یا گرفتگی رگ قرار میگیرد که باعث حملات قلبی میشود. زیرا خواب آرامش مطلق است و اگر زیاد طولانی باشد باعث تهنشین شدن مواد چربی بر دیوارههای رگهای شریانی از جمله رگهای کرونر قلبی میشود.
4. افزایش شادابی و نشاط: هنگامی که انسان نسیم سحر یا باد صبا را استشمام میکند وجد و هیجانی به وی دست میدهد که با نشاط حاصل در هیچ یک از ساعات شب و روز قابل مقایسه نیست. نرمش صبحگاهی یا پیادهروی سبک در هوای پاک و تمیز صبحگاهان بسیار در زیبایی چهره و اخلاق حسنه و خوش خلقی تأثیر دارد.
5. افزایش بهرهوری و تمرکز: صبح هنگام مغز انسان تهی از هر گونه افکار زائد و منفی میباشد و با شادابی و نشاط تمرکز و بهرهوری بیشتری خواهید داشت و کارهایتان را با بازدهی بالاتری انجام خواهید داد. بهترین زمان برای تصویرسازی ذهنی و تفکر مثبت صبح هنگام میباشد.
6. افزایش اراده و اعتماد به نفس: همانطور که همهی شما میدانید خواب صبح که در ادبیات ما به "شکر خواب" معروف است بسیار شیرین است و مقاومت در برابر بیدار شدن در آن ساعت؛ تنها کار انسانهای با اراده است. یعنی انجام کاری که اکثر مردم موفّق به انجام آن نمیشوند و همین امر باعث افزایش اعتماد به نفس در شخص میشود. سحرخیزی یعنی غلبه بر این کشش برای دستیابی به دست آوردهای بزرگتر و بهتر. مقاومت در برابر این لذت میتواند باعث شود که اراده و قدرت روحی خود را در طول زمان بالا رود و با این افزایش قدرت درونی، در برابر لذت گناهان هم مقاومت کنید. افراد سحرخیز انسانهای بااستقامتتر و مقاومتری نسبت به دیگران هستند و در برابر مشکلات زندگی به زانو درنمیآیند.
7. افزایش رزق و روزی: امام باقر (ع) ميفرمايند: خداوند بندهاي را که زياد دعا کند، دوست دارد و بر شما باد دعاي سحر تا طلوع آفتاب زيرا آن زمان درهاي آسمان گشوده ميشود و رزق انسانها تقسيم ميشود و نيازهاي بزرگ و ضروري وي برآورده ميشود. همچنين امام رضا (ع) ميفرمايند: کسي که بين فجر و طلوع بخوابد از روزياش خواب مانده است و امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه نماز صبح را بخواند و تا طلوع آفتاب منتظر شود اين شخص براى كسب روزى موفّقتر است از كسى كه يك ماه در روى زمين براى تجارت و كسب روزى سفر كند. بنابر این با افزایش زمان فعالیت کاری در بهترین شرایط روحی میتوانید درآمد خود را افزایش دهید.
تمام آموزههای روانشناسی بر یک پایه استوار است و آن استمرار و پایستگی است. به این معنی که هر چیزی که میآموزید باید برای شما به صورت عادت دربیاید و همیشگی باشد و در واقع تبدیل به روش زندگی شما بشود. اینکه مدتی انجام بدهید و رها کنید و دوباره ادامه بدهید باعث ایجاد احساس خستگی و ناکامی در شما میشود. این جمله را بارها شنیده اید"هر کاری اولش سخته" تا حالا ماشین هل دادید؟ وقتی میخواهید ماشین را هل بدهید سختترین قسمت لحظهی شروع حرکت است، ولی رفته رفته که ماشین شروع به حرکت میکند نیاز به انرژی کمتری دارید و با کمترین فشار ماشین به حرکت خود ادامه میدهد. تغییر در روش زندگی مانند هل دادن ماشین است. در لحظهی شروع تغییر، فشار و سختی زیادی را باید تحمل کنید ولی رفته رفته روح و جسم شما با شرایط جدید سازگار شده و این تغییر تبدیل به عادتی در زندگی شما میشود و این باید خواستهی اصلی شما باشد.
شاید چند روز اول سحرخیزی حس خوبی به شما ندهد و در طول روز کسل باشید؛ ولی بعد از گذشت چند روز میبینید که شبها زودتر به خواب میروید و خواب عمیقتری دارید و بدن شما با شرایط جدید سازگار میشود. بنابر این برای به وجود آوردن این تغییر در زندگیتان کمی به خودتان زمان بدهید.
سحرخیزی، چگونه؟
1. برنامهریزی: هر شب برای فردا و به خصوص ساعات اولیه صبح برنامهریزی جذّابی داشته باشید. اگر برای ساعات اولیه خود برنامهریزی نداشته باشید دل کندن از خواب کار سختی خواهد بود و لحظهی بیداری صبح سؤالی که درگیر ذهن شماست این است: "بیدار شم چیکار کنم؟" و اگر جواب قابل قبولی نیابید به راحتی سست میشوید. همیشه از شب قبل برنامهریزی برای فردای خود داشته باشید. سعی کنید برای ساعات اولیه کارهای جذّاب و لذتبخشی را انتخاب کنید چرا که تنها امید برای کسب لذت دیگری، میتواند به شما کمک کند تا از لذت خواب سحرگاهان بگذرید. کارهایی از قبیل ورزش، تفریح، پیادهروی و... حتی برای شروع میتوانید هر کاری که در شما ایجاد لذت میکند انجام دهید کارهایی از قبیل بازی یا تماشا کردن فیلم، وبگردی و ... تا بتوانید بر این فشار غلبه کنید و بعد از چند روز که بدن شما به ساعات جدید عادت کرد، وقت خودتان را برای انجام کارهای مفیدتر و بهینهتری سپری کنید.
2. برای خودتان تعهد ایجاد کنید: کاری انجام دهید که خودتان را به این ساعت متعهد کنید، تا صبح هنگام تعهد شما به آن کار شما را از سستی دور کند. برای مثال میتوانید با دوستی یا دوستانی برای ورزش یا پیادهروی و ... قرار بگذارید تا رفتن به سر قرار، شما را در غلبه بر تنبلی یاری کند. یا به همهی اعضای خانواده بگویید که با خود وعده سحر خیزی دارید و قطعاً به آن عمل خواهید کرد. با این روش ترس از شماطت و سرزنش اعضای خانواده، شما رایاری خواهد کرد. میتوانید قرارهای مهمتان را در ساعات اولیه صبح بگذارید تا انگیزهی کافی برای بیدار شدن داشته باشید. باید راه را برای تنبلی کردن بر خود ببندید.
3. تجسم: برای خودتان یک صبح عالی تجسم کنید. سعی کنید در تخیّل خود صبح را به بهترین شکل ممکن تجسم کنید؟
سحرخیز بودن تنبیه کردن خودتان نیست. اگر دلیل خوبی نداشته باشید از تخت جدا نمیشوید.
"وندرکم"
4. زمان: برای بیدار شدن زمان دقیقی را در نظر بگیرید و خودتان را به آن ساعت متعهد کنید چرا که نداشتن برنامهی دقیق زمانی، شما را به سستی میکشاند. به یاد داشته باشید هیچ وقت ساعت خودتان را دوباره کوک نکنید چرا که این کار، شما را از عادت به برنامهی جدید زندگی عقب میاندازد. بعد از مدتی سعی کنید خودتان قبل از زنگ ساعت بیدار شوید. برای تمرین دادن بدن همیشه رأس یک ساعت خاص بیدار شوید و ساعت بیدار شدن خود را تغییر ندهید.
5. به اندازهی کافی بخوابید: سعی کنید شبها هر چه زودتر به رختخواب بروید. یکی از عواملی که باعث میشود تا افراد با سحرخیزی مشکل داشته باشند؛ نداشتن خواب کافیست. با زودتر خوابیدن، بیدار شدن صبح برای شما چندین برابر آسانتر خواهد شد. سعی کنید تا دو ساعت قبل از خوابیدن چیزی نخورید، چرا که در غیر این صورت بدن شما درگیر هضم غذا خواهد بود و این امر باعث میشود تا در خواب شما اختلال ایجاد شود و زمان به خواب رفتن شما افزایش یابد. همچنین از قهوه استفاده نکنید زیرا کافئین موجود در قهوه باعث به وجود آمدن بیخوابی میشود.
6. بلافاصله از رختخواب دل بکنید: به محض بیداری از جا بلند شوید. به خودتان دروغ نگویید. اینکه مثلاً ده یا بیست دقیقه دیگر از جایم بلند خواهم شد، این کار نه تنها به شما کمکی نخواهد کرد بلکه دل کندن شما از رختخواب را سختتر خواهد کرد.
7. زنگ ساعت تان را تغییر دهید: هر چند روز یکبار صدای زنگ ساعت را تغییر دهید. چرا که هم صدای زنگ آزاردهنده میشود و هم بعد از مدتی زنگ ساعت دیگر نمیتواند شما را بیدار کند چون به آن عادت کرده اید. استفاده کردن از رادیو به جای زنگ ساعت هم بسیار متنوع است و هم ایجاد انگیزه در ترک تختخواب میکند. میتوانید از صدای طبیعت و آب و ... برای بیدار شدن استفاده کنید. بسیاری از گوشیهای موبایل دارای چنین امکاناتی هستند و صداهای آرامبخش و الهام گرفته از طبیعت برای بیداری صبح دارند و از صدای کم شروع میکنند و آرام آرام صدای زنگ آنها افزایش مییابد. در صورتی که از گوشی موبایل برای بیدار شدن استفاده میکنید حتماً آن را در حالت پرواز قرار دهید تا از شرّ آثار سوء امواج موبایل در امان باشید و همچنین گوشی را در محلی دورتر از محل خوابتان قرار دهید تا برای خاموش کردنش مجبور به ترک رختخواب شوید و خواب از سرتان بپرد.
8. روزهای تعطیل نیز سحرخیز باشید: بدن شما تلاش میکند هر روز خودش را با شرایط جدید وفق بدهد و درست زمانی که میخواهد این الگو تبدیل به بخشی از روال عادی بدن شود، همه چیز خراب میشود و سختی سحرخیزی همیشه گریبان گیر شما میماند.
9. برای خودتان انگیزه ایجاد کنید: مثلا روش درست کردن یک صبحانه خوب را یاد بگیرید و به خودتان قول یک صبحانه خوب بدهید. هیچ چیز به اندازهی انگیزه داشتن نمیتواند به شما انرژی کافی برای سحرخیزی بدهد.
ساعت خوابیدن و بیدار شدن افراد موفق جهان
نام |
سمت |
ساعت خواب |
ساعت بیداری |
تیم کوک |
مدیر عامل اپل |
9:30 شب |
4:30 صبح |
ریچارد برانسون |
موسس گروه ویرجین |
12 شب |
5-6 صبح |
بیل گیتس |
مؤسس مایکروسافت |
12 شب |
7 صبح |
آریانا هافینگتون |
مؤسس هافینگتون پست |
10 شب |
5 صبح |
جک دورسی |
مؤسس توئیتر |
10:30شب |
5:30 صبح |
تیم آرمسترانگ |
مدیر عامل AOL |
11 شب |
5 صبح |
ماریسا میر |
مدیر عامل یاهو |
12شب |
4-6 صبح |
هلنا موریسی |
مدیر عامل گروه نیوتن |
11شب |
5 صبح |
جف بزوس |
مدیر عامل آمازون |
10 شب |
5 صبح |
الون ماسک |
مدیر عامل تسلا موتور |
1 نیمه شب |
7 صبح |
جین آن گادیا |
مدیر عامل ویرجین مانی |
10:30 شب |
6:20 صبح |
تمرین عملی:
از همین امروز شروع کنید و با رعایت این 9 مورد زمان خوابیدن خود را متحوّل کنید. فقط کافیست یک هفته استمرار بورزید. به طور حتم بعد از یک هفته نتایج شگرفی در روحیه و نشاط فردی خود احساس خواهید کرد.
بخشی از کتاب لطفا جلوی موفقیت خود را نگیرید نوشته: مهندس امیر بهادر بهاری
اعتماد به نفس نوعی اعتماد به تواناییها و افتخار کردن به خود میباشد. بیشتر مردم فکر میکنند که اعتماد به نفس یعنی ایمان و اعتقاد نسبت به موفّقیتهایی که در کارها به دست میآورند، ولی در واقع میزان اعتماد شما به خود و تواناییهای شما میزان اعتماد به نفس شما را مشخص میکند. اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی با کفایت و توانمند و منحصر به فرد. یعنی فردی که توانایی لازم برای تسلّط بر امور زندگی خود را داشته باشد. آیا شما نظر مساعدی نسبت به خود دارید؟ خود را چگونه انسانی میدانید؟ آیا به خود احترام میگذارید؟ اگر پاسخ شما مثبت است شما سطح خوبی از اعتماد به نفس در خود دارید. اطرافیانتان در مورد شما چه توصیفی دارند؟ آیا شما را انسانی سست و بیاراده میدانند یا قوی و بااراده؟ شما ممکن است در یک زمینه ضعف داشته باشید و در زمینهای دیگر به تواناییهای خود ایمان داشته باشید. پس قبل از هر کاری باید بدانید در کل در چه سطحی قرار دارید.
موانع رسیدن به اعتماد به نفس
موانع رسیدن به اعتماد به نفس بیشتر درونیاند تا بیرونی. موانع بیرونی شامل اطرافیان، محیط خانواده و اجتماع هستند. افرادی که به نوعی آیهی یأس میخوانند و انرژی منفی متصاعد میکنند یا تاوان شکستهایشان را از شما میگیرند و هر لحظه در گوش شما زمزمه میکنند که تو نمیتوانی و در حد توان تو نیست و ...
تغییر در این گونه افراد بسیار دشوار است و بهترین راه کم کردن ارتباط با این افراد و برقراری ارتباط با افراد موفّق و مثبتاندیش میباشد.
ولی موانع درونی که تأثیر بیشتری در اعتماد به نفس افراد دارند مربوط به باورها و طرز تفکر هر شخص میشود که کاملاً قابل تغییر و در حیطه اختیار خود شخص هستند.
راههای افزایش اعتماد با نفس
1. تصویر ذهنی: سعی کنید تصویر ذهنی خوبی از خودتان بسازید. به نکات مثبت خود فکر کنید. موفّقیتها و دستاوردهایی که تاکنون داشتهاید را به خود یادآوری کنید. با خودتان مهربان باشید و خود را با صفات مثبت و خوب تفسیر کنید. هر بار که باور منفی در خودتان یافتید فوراً با صدای بلند خصوصیتی مثبت از خود را به زبان بیاورید تا اثر این تصور را در خود کمرنگ کنید.
2. میزان عزت نفس را در خودتان افزایش دهید: چقدر برای خودتان ارزش قائل هستید. وقتی تنها هستید چه غذایی میخورید؟ در چه ظرفی غذا میخورید؟ چه لباسی میپوشید؟ آیا خود را لایق پوشیدن لباس تمیز و آراسته میدانید؟ آیا ظروف چینی شیک فقط برای مهمان است؟ غذای خوب چطور؟ خودتان را عزیز بدانید. وقتی خود شما برای خودتان ارزشی قائل نباشید چگونه انتظار دارید که دیگران برای شما ارزش قائل باشند. هرگز قدر و منزلت خودتان را در زمان تنهایی پایین نیاورید. شما لایق بهترینها هستید. پس:
• خودتان را از داشتن هیچ چیز محروم نکنید.
• با هر کسی رفت و آمد نکنید.
• هر غذایی را نخورید.
• هر لباسی را نپوشید.
• هر رفتاری را تحمل نکنید.
• هر کسی را دعوت نکنید.
• هر دعوتی را قبول نکنید.
3. ناکامیهای زندگی خود را بپذیرید: آگاهی و شناخت واقعیتها و محدودیتهای موجود در زندگی شما، میتواند تصویری واقعبینانه از شرایط به شما ارائه کند. شکستهای خود را مخفی نکنید آنها را هوشمندانه بپذیرید و از تجربیاتی که به دست آوردهاید به عنوان یک گنج و آموخته استفاده کنید.
4. مسئولیتپذیری: جاخالی ندهید اگر شرایط برای تجربه کردن هست، به دست بیاورید. اگر سختی هست، تحمل کنید و اگر دانشی لازم است بیاموزید. فرد با اعتماد به نفس، مسئولیتهای فردی و اجتماعی خود را با اطمینان میپذیرد و از هر گونه تنبلی و سستی دوری میکند.
5. افزایش اطلاعات: تا میتوانید در زمینههای مختلف شغلی، حرفهای و هر کار دیگری که در صدد انجام آن هستید اطلاعات به دست بیاورید. هر روز چیزی به آموختههای خود بیافزایید و بدانید که ضعف علمی و اطلاعاتی، یکی از بزرگترین عوامل تضعیف اعتماد به نفس میباشد.
6. ارتباط با خدا: ارتباط با خدا و توکل به او مهمترین عامل در افزایش اعتماد به نفس در هر فردی میباشد. اتکال به خدا، باعث بینیازی از غیر و استقلال در شخصیت شما میشود و باعث افزایش اعتماد به نفس در شما می شود. این ارتباط روحی نوعی حمایت از جانب پروردگار در شما ایجاد میکند که به تنهایی میتواند اعتماد به نفس را در شما تا حد بسیار زیادی افزایش دهد.
7. مقابله با ترس: دربارهی چیزهایی که از آنها میترسید فکر نکنید و بیدرنگ شروع به عمل کنید و به ترستان با قدرت حمله کنید. خواهید دید که مشکل خیلی کوچکتر از تصورتان بوده و ترستان به سرعت از بین خواهد رفت.
8. حذف جملات منفی: جملات و پرسشهایی که بیانگر بدشانسی و یا بیکفایتی شماست را به کلمات و جملات مثبت بدل کنید. هیچ وقت نگویید من شانس ندارم و یا چرا همیشه برای من این اتّفاق میافتدو ... همیشه از الفاظ مثبت در شروع هر کاری استفاده کنید و بدانید تکرار الفاظ مثبت، تصویر ذهنی شما را نسبت به خودتان بسیار مثبتتر خواهد کرد.
9. شکرگزار باشید: نعمتهایی که خدا به شما ارزانی داشته را ببینید و قدردان باشید. وجود روحیه شکرگزاری در ضمیر ناخودآگاه شما ایجاد حس موفّقیت میکند. چرا که حتماً دستاوردی دارید که خدا را برای داشتن آن سپاس میگوئید.
10. تجسم هدف: هر نتیجهای را که میخواهید به دست بیاورید تجسم کنید. این کار به شما کمک میکند تا همهی تلاش و انرژی خود را روی آن کار متمرکز کنید و تمرکز روی هر کاری نیروی شما را دو چندان میکند.
11. دست از سرزنش خود بردارید: غصهی گذشته را خوردن و دائماً به یاد اشتباهات بودن، میزان اعتماد به نفس شما را کاهش میدهد. خودتان را سرزنش نکنید افسوس خوردن باعث میشود که شما دیگر خودتان را باور نداشته باشید.
12. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید: شرایط زندگی دیگران، میزان هوش، تحصیلات، سن و سال و ... در انسانها متفاوت است. هیچگاه خودتان را با دیگران مقایسه نکنید و بدانید شاید اگر آنها جای شما بودند به اندازهی شما موفّق نبودند. هر کسی در زمینهای موفّقتر است. همیشه خودتان را با گذشته تان مقایسه کنید و یا کسی که می خواهید بشوید.
یادتان نرود که در زندگی باید به "یک چیز" ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، به زندگیتان و یا هر چیز دیگری...
"استیو جابز"
تمرین عملی:
لیستی از موفّقیتها و دستاوردهایی که تاکنون به دست آورده اید بنویسید. مهم نیست که چقدر کوچک یا بزرگ باشند. لیستی دیگر از تواناییهایی که خداوند در وجود شما قرار داده بنویسید. لیست را محدود نکنید با دقت هر نکته مثبتی که در وجود شماست را یادداشت کنید و چیزی را از قلم نیاندازید. این لیست را در کنار لیست اهداف خود قرار دهید و هر از چندگاهی آن را مطالعه کنید. شاید در انتها باور نکنید که چقدر نکات مثبت در شما وجود دارد که اطلاع از وجود این نکات مثبت در کنار هم میتواند به افزایش سطح اعتماد به نفس شما کمک کند.
برگرفته از کتاب "لطفا جلوی موفقیت خود را نگیرید" نوشته: مهندس امیر بهادر بهاری
نوشته: اشلی ونس
این روزها کمتر کسی رو میشه پیدا کرد که اسم ایلان ماسک رو نشنیده باشه یا از کارهای اون بیخبر باشه. اما ایلان ماسک کیه که تونسته تا این لحظه ثروتمند ترین فرد دنیا بشه و چنین رویاهای متفاوتی رو دنبال کنه؟ کتاب ایلان ماسک نوشته اشلی ونس درباره زندگی، شخصیت، رویاها و ابعاد مختلف زندگی ماسک نوشته شده که اون رو از بقیه آدمها متفاوت میکنه.
توی دنیا افراد فعال توی کسبوکار اندکی رو میشه پیدا کرد که به اندازه ماسک معروف شده باشن
موفقیت اون توی حوزههای مختلف از ماشینهای برقی گرفته تا سفر به فضا، اسمش رو توی تاریخ تثبیت کرده.
اما چه چیزی ماسک رو انقد خاص کرده؟ این خلاصه درباره علایق و احساسات ماسک صحبت میکنه؛ درباره نیروهایی که اون رو به این ادم امروزی تبدیل کردن. مثل علاقه اون به نجات بشر از نابودی که انگیزهش برای کارکردن روی نیروهای خورشیدی، ماشینهای برقی و سفر به فضا بوده و در نهایت اون رو به این میزان از موفقیت رسونده.
تو این خلاصه صوتی، علاوه بر بررسی زندگی و تجربیات ایلان ماسک، این موارد جالب رو هم بررسی میکنیم:
چرا ماسک ازدواج کرد، طلاق گرفت، دوباره ازدواج کرد و باز از زن دومش جدا شد
چطور روابط به خانمها نقطه شروع سفر اون به مریخ شد
چطور ایلان ماسک خودروهای برقی رو انقد جذاب میسازه
نجات بشریت چیزیه که به ماسک انگیزه میده
رسیدن به موفقیت تو صنعت انرژيهای تجدیدپذیر کار سختیه، کما اینکه خیلیها تلاش کردن و شکست خوردن. با این وجود، ایلان ماسک، بنیانگذار تسلا موتورز و سولارسیتی (SolarCity) تونسته نه یکبار بلکه دوبار موفق بشه. چطوری؟
موضوع جوری هست که اون به دنیا نگاه میکنه. ماسک از اون دسته کارافرینهای شیفته پول سیلیکون ولی نیست؛ بلکه نوعی حس همدردی جهانی توی خودش داره که باعث میشه به انسانها اهمیت بده. اون یه هدف ساده داره: اینکه بتونه انسانها رو توسط انتقال به مریخ نجات بده. از نظر اون زمینی که در معرض خطر شهاب سنگهاست و منابعش رو به پایان میرن، خونه قابل اعتمادی به حساب نمیاد.
این نگرانی از ذهن ماسک بیرون نمیره و به خاطر همین تبدیل به هدفی شده که میخواد به انجام برسونتش. البته ماسک به خاطر هدفهای غیرواقعی، حجم زیاد کار و توهین کردن به کارمندهاش هم معروفه.
ماسک یکبار یکی از کارمندهاش رو که به جای جلسه شرکت به تولد بچهش رفته بود حسابی گوشمالی داد چراکه میخواست اون ادم مشخص کنه اولویتش چی هست. از نظر ماسک شما یا موفق میشید ۱۰۰ درصد تاریخ جهان رو تغییر بدید یا اصلا موفق نمیشید.
چه ازش خوشتون بیاد چه بدتون بیاد، اون پیش کارمندهاش به خاطر تعهدی کاریای که داره بسیار محبوبه. اونا میدونن که همین باعث موفقیت میشه.
ماسک ادم دورو و ریاکاری نیست، حس هدفمندی اون به سادگی توی برنامههای هفتگیش مشخصه. دوشنبههاش تو اسپیس ایکس تو لوس انجلس شروع میشه، جایی که تا سه شنبه شب کار میکنه.
بعد اون به سیلیکون ولی پرواز میکنه و چهارشنبه و پنجشبنه توی تلسا مشغول به کار میشه و دوباره با پرواز به لس انجلس برمیگرده. هیچکس نمیتونه چنین سبک زندگی ای داشته باشه مگه به کاری که توی زندگیش میکنه باور داشته باشه.
کودکی غمگین ماسک شخصیت نواور و زیادهخواه اون رو شکل داده
ایلان ماسک به واسطه حس ویژه و قدرتمندی که نسبت به هدفش داره، یکی از موفقترین کارافرینهای جامعه امروزه. اما چطور به این نگاه رسید؟ همه چیز به کودکی سخت ایلان تو افریقای جنوبی برمیگرده.
ایلان ماسک جوان و تقریبا بدون دوست، رابطه خوبی با پدرشErrol نداشت. با این وجود، زمانی که پدر و مادرش از هم جدا شدن، ماسک انتخاب کرد که با پدرش بمونه.
زندگی ماسک با پدرش ساده نبود. علاوه بر مشکلات توی خونه، ایلان معمولا توسط همکلاسی هاش زورگیری میشد، تا جایی که یه بار جوری کتک خورد که تا یک هفته نمیتونست به مدرسه بره.
ماسک برای فرار از این مشکلات، به درس خوندن و مطالعه پناه برد. به لطف حافظه تصویری قدرتنمدش، میتونست دو تا دانشنامه رو بخونه و همه رو به یاد بیاره.
کتاب «راهنمای هیچهایک کردن به سمت کهکشان» یکی از کتابهایی بود که عمیقا اون رو تحت تاثیر قرار دارد و باعث شد بفهمه که جواب دادن به یه سوال سادهست، اما پرسیدن سوال درست کار سختیه.
توی همین سن ماسک با خودش به سوالهایی فک میکرد که میتونست تمدن بشری رو گسترش و توسعه بده. قبل از اینکه وارد دبیرستان بشه کلی ایده درباره انرژی خورشیدی، شکست دادن سایر سیارهها، بانکداری بدون کاغذ و راکتهای فضایی توی سرش داشت.
همچنین برای خودش یه کارافرین بود که بازی ویدیوییای که ساخته بود رو به بقیه میفروخت. ۵۰۰ دلار وقتی تنها ۱۲ سال سن داشت!
اعتماد به نفس و اراده ماسک توی دوران کالج بیشتر شد
در سال ۱۹۹۸ ایلان ماسک تصمیم گرفت که به سربازی اجباری تو افریقای جنوبی نره، پس اونجا رو ترک کرد. هرچند ماسک میخواست به آمریکا بره، اما مقصد اولش کانادا شد. سال اول براش سخت بود. پیش اعضای مختلف خانواده جابهجا میشد و شغلهای عجیبی داشت.
تو همین اوضاع بود که تو دانشگاه Queen ثبت نام کرد، جایی که اعتماد به نفسش بیشتر شد و شخصیتش شکل مشخصتری پیدا کرد.
توی دوران کالج نسبت به زمان مدرسه زیادهخواه تر بود. توی دورههای صحبت کردن برای جمعیت شرکت کرد، اقتصاد خوند و تونست دختر مورد علاقهش یعنی جاستین ویلسون که بعدها همسر اول و مادر ۶ تا پسرش شد رو به دست بیاره.
رابطه اونا رمانتیک و کمی هم رقابتی بود. البته ویلسون اوایل علاقهای به ماسک نداشت، اما بهش نه هم نمیگفت. برای قرار اول، اونا به یه بستنی فروشی رفتن.
ایلان از قبل فهمیده بود ویلسون چی میخونه و از یکی از همکلاسی هاش پرسیده بود که چه بستنیای دوست داره، پس با دوتا بستنی شکلاتی پیداش شد. این تکنیک رسیدن به موفقیت تو همه ابعاد زندگی ماسک به وضوح دیده میشه.
بعد از دو سال درس خوندن توی دانشگاه کویین، ماسک به دانشگاه پنسیلوانیا رفت و اونجا تونست دوستای بیشتری پیدا کنه، دوستایی که نشون دادن نه فقط از نظر شخصیتی بلکه از نظر مالی هم ادمهای با ارزش توی زندگی اون هستن.
ماسک و یکی از دوستای خوبش Adeo Ressi ، تو یه ساختمون بزرگ که اجاره کرده بودن، مهمونی میگرفتن. ورودی مهمونی ۵ دلار بود و ماسک تونست سود بزرگی از این کار بدست بیاره. حتی یکشب انقد سود کردن که کل اجاره یک ماه رو میشد باهاش بدن.
اولین استارتاپ ماسک اون رو به یه کارافرین ثروتمند تبدیل کرد
به محض اینکه کالج تموم شد، ماسک مشتاق بود وارد قطار کسب و کارهای اینترنتی بشه و اینجا بود که اولین شرکت خودش رو راهاندازی کرد.
در سال ۱۹۹۵، به همراه برادرش شرکت Global Link Information Network رو راهاندازی کردن که بعدها به Zip2 تغییر نام داد. هدف اونها این بود که به کسب و کارهایی که ایدهای نداشتن کمک کنن تا برای اولین بار انلاین بشن.
اون زمان کسب و کارهای کمی اینده اینترنت رو درک میکردن و ایدهای نداشتن که چطور واردش بشن، همینطور ارزش زیادی برای انلاین کردن و اوردن کسب و کارشون توی صفحات وب قائل نبودن.
اوایل این کار خیلی سخت بود، ماسک و برادرش تمام وقت کار میکردن، اما خب سودی نداشتن. خیلی از افرادی که کسب و کار سنتی داشتن دست رد به سینهشون میزدن و محترمانهترین نظری که میدادن این بود که: اینترنت احمقانهترین چیزیه که دربارهش شنیدن!
اما زمانیکه مور داویدو ونچرز (Mohr Davidow Ventures) تصمیم گرفت توی استارت اپ اونا سرمایهگذاری کنه، همه چیز شروع به تغییر کرد.
پشتکار و انگیزه ماسک اونا رو بابت سرمایهگذاری ترغیب کرده بود، ولی اونا ماسک رو کنار گذاشتن و فردی به نام Rich Sorkin رو به عنوان مدیر انتخاب کردن، همچنین مهندسانی رو استخدام کردن تا کدهای نوشته شده توی سایت رو اصلاح کنن، اینکار حسابی روی اعصاب ماسک رفت، چون به هر حال خودش رو یه کدنویس میدونست.
با این وجود ساختار بهتر و هدفهای واقعی تری به همراه سرمایهگذار جدید وارد کار شد.Jim Ambras نایب رییس بخش مهندسی Zip2 میدونست برای کاری که ماسک میگفت باید توی یک ساعت انجام بشه، در واقع یک تا دو روز زمان لازم بود.
وقتی میگفت کاری باید تو یک روز انجام بشه، در واقع اونکار یک هفته زمان نیاز داشت.
سرانجام توی فوریه ۱۹۹۹، شرکت PC-maker Compaq Computer پیشنهاد داد تا Zip2 رو در ازای ۳۰۷ میلیون دلار پول نقد بخره. ماسک هم علاقهای نداشت که به همکاری با اونا ادامه بده و داشت به شروع پروژههای جدید فک میکرد، ایلان میخواست که یه مدیر موفق بشه.
شکست سر Paypal ماسک رو به میلیونها دلار رسوند
ماسک با پولی که بدست اورده بود، عضو کلوب بیگ بویز شد. با بخشی از پولی که از Compaq گرفته بود، یه بنز مک لارن، یه آپارتمان و یه هواپیمای کوچیک خرید. با باقی مانده پولش هم مستقیما وارد کار جدیدش شد، یعنی: X.com
اون روزها مردم حتی نسبت به خرید ای بوکها بی توجه بودن، چه برسه به حسابهای بانکی اشتراکی. اما با مشارکت Barclays، ماسک موفقیت شد که X.com رو به عنوان یکی از اولین بانکهای انلاین جهان راهاندازی کنه، که هم بیمه داشت، هم گزینههای خوبی برای سرمایهگذاری ارائه میداد.
همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه چندتا رقیب اصلی سر و کله شون پیدا شد. مکس لِوچین (Max Levchin) و پیتر تِیل (Peter Theil) داشتن تو شرکت کانفینیتی (Confinity) روی اولین سیستم پرداخت خودشون قبل رونمایی از اولین نسخه Paypal کار میکردن.
بعد از یه جنگ کوچیک، دو تا شرکت توی مارس ۲۰۰۰، تصمیم گرفتن که با هم ادغام بشن. Confinity محصول جذابتری داشت و X.com پول بیشتر و محصولات بانکی بهتر، بنابراین با هم ترکیب شدن.
اما ماسک دوباره خیلی زود توی شرکت خودش کنار گذاشته شد. دو ماه بعد از ادغام، تیل استفا داد، لوچین هم تهدید به استفا کرد و ماسک خودش رو در استانه یه شرکت از هم پاشیده دید.
علیرغم اینکه اکثر همکارای ماسک پی پل رو ترجیح میدادن، اما ماسک پافشاری میکرد که روی برند ایکس دات کام کار بشه. یه مشکل دیگه ماسک این بود که سیستمهای کامپیوتری دائما به مشکل میخوردن و سایت هم هر هفته پایین میومد.
سر انجام تو یکی از کثیفترین کودتاهای تاریخ سیلیکون ولی (Silicon Valley) در حالیکه ماسک به همراه همسرش جاستین به سفر رفته بودن، مدیران شرکت از تیل خواستن که به عنوان مدیر برگرده و ماسک رو عزل و اونو به عنوان مشاور ابقا کردن.
شرکت اسمش رو از X.com به Paypal تغییر داد و در نهایت در جولای ۲۰۰۲ به ازای ۱.۵ میلیارد دلار به eBay فروخته شد. ۲۵۰ میلیون دلار به ماسک رسید که برای شروع رویاهای دیوانهوارش کافی بود.
اراده ماسک، زندگیش رو به سمت دیگهای برد: صنعت فضایی
بعد از تولد ۳۰ سالگیش در سال ۲۰۰۱، ماسک تصمیم گرفت که به خورده کاری هاش پایان بده. ماسک خانواده خودش رو به لس انجلس برد، یعنی نزدیک به مرکز صنایع فضایی تو امریکا.
ماسک همیشه ذوق اینو داشت که وارد صنعت فضایی بشه. همزمان، انجمن مریخ داشت روی بررسی امکان زندگی روی مریخ با فرستادن موش به مدار مریخ کار میکرد. به نظر ماسک این ایده خوب بود، اما میشد بهتر از اینم باشه، یعنی اینکه بشه موش رو مستقیما روی مریخ فرستاد.
ایده ماسک توسط انجمن مریخ رد شد، ولی این اتفاق دلسرد و منصرفش نکرد. ماسک تصمیم گرفت که ایده خودش رو با جستجو برای ساخت راکت های ارزون قیمت دنبال کنه.
در جون ۲۰۰۲، شرکت Space Exploration Technologies یا همون SpaceX متولد شد و هدف اون تبدیل شدن به خطوط هوایی برای حمل و نقل به فضا بود. در حالیکه اون زمان برای فرستادن ۵۰۰ پوند بار به حدود ۳۰ میلیون دلار هزینه لازم بود، راکت فالکون ۱، ۱۴۰۰ پوند رو میتونست با هزینه تنها ۶.۹ میلیون دلار به فضا بفرسته.
البته همونطور که میدونید، انتظارات ماسک غیرواقعی بودن. زمان بندی اولیه ماسک اینطور بود که اولین موتور باید تا می ۲۰۰۳ اماده شه، موتور دوم تا ژوئن و بدنه راکت تا جولای و همه چیز تا سپتامبر سر هم بشه و اولین پرتاب هم تو ماه نوامبر اتفاق بیوفته، یعنی تقریبا ۱۵ ماه بعد از راه اندازی شرکت!
و البته باز همونطور که میدونید تقریبا ۴ سال طول کشید تا اسپیس ایکس اولین پرتاب موفق خودش رو انجام بده. اگرچه ماسک از اینکه برنامه بهم بریزه بدش میاد، اما اینو هم خوب میدونه که قرار نیست همیشه کارها همون بار اول جواب بدن و شکست هم بخشی از فراینده.
واقعیت اینه که اکثر پرتاب ها با شکست رو به رو میشن. اون میدونست از هر ۲۰ پرتاب شرکت اتلس، تنها ۹ تاش موفق میشه، پس شکست عادیه، اما ماسک به هر قیمتی به دنبال موفقیت توی اسپیس ایکس بود.
تلاش و اراده ماسک جواب داد و اسپیس ایکس تبدیل به اولین شرکت تجاری ای شد که تونست کپسولهای Dragon رو به فضا ببره و اونا رو با امنیت به زمین برگردونه و روی اقیانوس فرود بیاره.
شرکت ایلان تونست به موفقیت خودش به شکل فوقالعادهای ادامه بده که در ادامه بهشون اشاره خواهیم کرد.
با مدیریت ماسک، تسلا موتورز آینده روشنی رو پیش پای ماشینهای برقی گذاشت
ماشینهای برقی چندان طرفداری نداشتن و در مقابل برندهایی مثل جگوار و فراری یه شوخی به حساب میومدن. اما اگه یکی از ماشینهای فرمول ای رو از نزدیک دیده باشید حتما نظرتون اینه که اوضاع داره تغییر میکنه.
یه نفر این وسط بیش تر از همه تلاش کرده تا ماشینهای برقی رو جذاب و خواستنی کنه، ایلان ماسک.
ماسک کمک کرد که جهان، تکنولوژی ماشینهای برقی رو همونجوری که هستن بشناسه، یعنی جذاب و همواره در حال پیشرفت.
ماجرا وقتی شروع شد که جی.بی استراوبل (J.B Straubel) و مارتین ابرهارد (Martin Eberhard) به همراه مارک تارپنینگ (Marc Tarpenning) داشتن روی ماشینهای برقی با باتریهای لیتیومی کار میکردن.
روز اول جولای ۲۰۰۳ Eberhard و Tarpenningتسلا موتورز رو تاسیس کردن و Straubel هم بعدا بهشون ملحق شد.
ایده اونا این بود که از تکنولوژیای استفاده کنن که ماشینهاشون سریعتر از فراری بره و بدنه منحصر به فردی داشته باشه، اما نتونستن براش سرمایهگذاری پیدا کنن. ماسک حاضر شد که ۶ و نیم میلیون دلار سرمایهگذاری کنه و تنها سهامدار و رییس شرکت بشه.
اون باور داشت که این پروژه میتونه صنعت خودروهای برقی رو زیر و رو کنه و اونا رو محبوب تر و کارامدتر و زمین رو پاک تر کنه.
علیرغم شروع کند و بی تشریفاتش، تسلا تبدیل به موفقیتی بزرگ شد. اواسط سال ۲۰۱۲ سدان مدل اس تسلا کیفیت حمل و نقل رو برای همیشه تغییر داد. با دسترسی دائمی به اینترنت و بدون نیاز به حتی فشردن یک دکمه برای روشن شدن موتور، این ماشین به کامپیوتر چرخدار معروف شد.
در نوامبر ۲۰۱۲، Motor Trend این ماشین رو ماشین سال معرفی کرد و کمی بعدتر گزارش کاربران این ماشین، بالاترین میزان رضایت یعنی ۹۹ از ۱۰۰ رو ثبت کرد که اون رو به عنوان بهترین ماشین تاریخ معرفی میکرد.
امریکا از زمان کرایسلر تو سال ۱۹۲۵ تا اون زمان چنین کمپانی خودرو موفقی به خودش ندیده بود.
اهمیت این موفقیت از اونجاست که سیلیکون ولی چندان درگیر صنعت ماشین نیست و ماسک هم قبلا تجربهای تو صنعت خودرو نداشت، ولی وقتی اراده اون رو در نظر میگیریم این موفقیت اونقدا هم بزرگ به نظر نمییاد.
ثروت ماسک از سه منبع تامین میشه: اسپیس ایکس، تسلا و سولار سیتی و همه اونا کمکش میکنن تا هدف نهایی خودش یعنی نجات بشر رو دنبال کنه!
ماسک همیشه دلش میخواست که به سمت انرژی خورشیدی بره، اما تا پیش از ساخت اسپیس ایکس فک میکرد که سودی توش وجود نداره. با این حال وقتی که پسر عموهاش داشتن درباره سرمایهگذاریهای جدید فک میکردن، ماسک انرژی خورشیدی رو پیشنهاد داد.
پسر عموهای ماسک دو سال قبل از این ایده به مطالعه صنعت انرژی خورشیدی پرداخته بودن. اگر چه خود پنلها توی این مدت اقتصادی تر شده بودن، اما همچنان هزینههای جانبی اونا خیلی از مشتریها رو منصرف میکرد.
پس اونا تصمیم گرفتن که به مشتریها دقیقا همون چیزی که نیاز داشتن رو بدن، یعنی سرویسی که توی اون یه نفر از اول پروسه خرید تا نصب و بعد نگهداری کنارشون باشه.
ماسک به پسر عموهاش کمک کرد و تبدیل به رییس و بزرگترین سهام دار شرکت شد. ۶ سال بعد سولار سیتی تبدیل به بزرگترین نصاب پنلهای انرژی خورشیدی در امریکا شد و به هدف خودش یعنی نصب راحت و بیدردسر پنلهای خورشیدی ادامه داد.
سولار سیتی از ارائه سرویسهای شخصی، به سرویس شرکتهایی مثل والمارت و اینتل رسید و توی سال ۲۰۱۴ ارزشش تا ۷ میلیارد دلار بالا رفت.
بیزنس های ماسک هم به تنهایی موفق هستن و هم اینکه همدیگه رو کامل میکنن. تسلا پکیج باتریهایی میسازه که سولار سیتی اونا رو به مشتریهاش میفروشه و سولار سیتی ایستگاههای شارژ برق خودروهای تسلا رو میسازه.
همه اینا هم به خاطر هدفیه که باعث شده ماسک به ماشینها و پنلهای خورشیدی و باتریها علاثه پیدا کنه. هدف نهایی ماسک اینه که بقای بشر رو تامین کنه و مطمئن بشه که اینده ای هست؛ به خاطر همین همه تلاشهاش در راستای این هدف بزرگه.
ماسک همیشه دنبال پروژههای بزرگه؛ اونقد بزرگ که مردم بگن شدنی نیست
در اگوست سال ۲۰۱۳ ماسک این ادعا رو در کنار سایر پیشرفتهای تسلا و اسپیس ایکس ثابت کرد: رونمایی از هایپر لوپ (Hyperloop)
هایپر لوپ نوعی حمل و نقل برای مسافتهای کوتاهه و از لولههای بزرگی تشکیل شده که مثل سیستمهای قدیمی انتقال نامه توی دفترها، انسانها رو داخل محفظههای مخصوص جابهجا میکنه.
ایدههای مشابهی قبلا وجود داشتن، اما ایده ماسک فرق داره. طراحی ماسک با فشار کم کار میکنه، در حالیکه محفظهها روی تختی از هوا معلق میمونن. هر محفظه توسط نیروی الکترمغناطیس به حرکت در میاد و در سرتاسر مسیر توسط موتورهای مخصوص نیروش حفظ میشه.
این مکانیزم که بر اساس انرژی خورشیدی کار میکنه، میتونه سرعت حرکت رو تا 1287 کیلومتر بر ساعت برسونه. با این سرعت جابهجایی از تهران تا مشهد حدودا 40 دقیقه طول میکشه.
برای تسلا و اسپیس ایکس هم ماسک یه سری نقشه تو سرش داره. هدف تسلا تو سال ۲۰۱۵ وارد کردن خودروهای SUV برقی به بازاره. تا سال ۲۰۱۷ هم مدل پیشرفته اونا قراره به بازار بیان که حدود ۳۵۰۰۰ دلار قیمتشونه.
همچنین سال ۲۰۱۴ ماسک اعلام کرد که میخواد گیگا فکتوری (Gigafactory) رو بسازه که بزرگترین مجتمع تولید کننده لیتیوم یون (Lithium Ion) در جهان خواهد بود. با این کار، باتریهای موجود در بازار بیشتر میشه که برای تبدیل کردن ماشینهای تسلا به وسیلههایی برای مسافتهای دور بدون شارژ مجدد ضروریه.
در اینده نزدیک، اسپیس ایسک قراره برای حمل و نقل انسان به فضا اقدام کنه. همچنین احتمالش هست که اسپیس ایکس اقدام به ساخت و فروش ماهواره کنه که صنعت پر سودی به حساب میاد. حتی میگن ماسک درباره این رویاپردازی میکنه که اولین مردی باشه که پاش رو روی مریخ میذاره.
در طول این خلاصه حتما متوجه شدین که کنار اومدن با ادمی مثل ماسک خیلی هم ساده نیست، ازدواجهای اون هم گواه همین موضوع هستن
ماسک سه بار ازدواج کرده که دوبارش با یه نفر بوده. ایلان ادم رومانتیک و پر جنب و جوشیه. ازدواج اول ماسک کاملا از روی احساس و علاقه بود، با این حال، خیلی وقتا همسر و همراه خوبی نبوده. جاستین تعریف میکنه که یکبار چطور به ماسک یاد اوری کرد که همسرشه و نه کارمندش و ماسک هم در جواب گفته که اگه کارمندش بود، همون لحظه اخراجش میکرد.
جاستین میگه که توی جون ۲۰۰۸ ماسک بهش اولتیماتوم داد که یا همون روز مشکلاتشون رو حل کنن یا اینکه درخواست طلاق میده. صبح روز بعد جاستین بهش میگه که یه هفته دیگه صبر کنیم، اما ماسک سرش رو میندازه و میره و درخواست طلاق میده.
بعد از طلاق، ماسک از نظر روحی اسیب دید. دوستش بیل لی برای کمک بهش ایلان رو به تعطیلاتی توی لندن برد. ماسک اونجا با هنرپیشهای ۲۲ ساله به نام تالوا رایلی (Talulah Riley) آشنا شد و باهاش ازدواج کرد.
سال ۲۰۱۲ ماسک از رایلی هم طلاق گرفت. اون زمان ماسک میگفت که همیشه رایلی رو دوست خواهد داشت، ولی فعلا عاشقش نیست، البته خیلی زود دوباره ازدواج کردن، چون ماسک فهمید به خاطر گرفتاریهای شدید کاریش فرصت رابطه برقرار کردن با آدمای جدید رو نداره. سال ۲۰۱۴ اونا دوباره طلاق گرفتن!
بعضیها فک میکنن که ماسک ادم غیر قابل تحمل و مغروریه. بعضیهای میگن که اون هیچ حس همدردیای نسبت به بقیه نداره و نمونهش کاریه که با دستیار وفادار خودشMary Beth Brown کرد. مری سالها همه کارهای اون رو انجام میداد، اما وقتی که از ماسک خواست تا به اندازه بقیه مدیرهای اسپیس ایکس حقوق بگیره، بهش گفت که برای دو هفته به مرخصی بره تا در این باره تصمیم بگیره، وقتی برگشت ماسک بهش گفت که دیگه بهش احتیاجی نداره.
با وجود همه این شکستهای فردی، افراد نزدیک به ماسک میگن که اون قلب مهربونی داره و به بقیه اهمیت میده. رایلی میگه علیرغم برنامه کاری فشرده ش اون همیشه سعی میکنه برای شام پیش خانواده بیاد و با بچهها بازی کنه.
در پایان، به صورت خلاصه میشه گفت که ایلان ماسک یه مرد خیلی خاصیه. جاهطلب، احساساتی و با انگیزه، مردی که هیچوقت به یه سوال جواب نه نمیده. نگرانی ماسک برای اینده بشر با یه ایگوی عمیق و یه شخصیت پیچیده همراه شده. مهم نیست بقیه دربارهش چی فک میکنن، ماسک تکنولوژیهای تجدیدپذیر رو تا حد قابل توجهی توسعه داده و به این کار هم ادامه میده. ایلان این کار رو به عنوان یکی از رهبران حمل و نقل فضایی، خودروهای برقی و صنعت خورشیدی انجام میده، البته اگه نخوایم بگیم به عنوان رهبر اصلی!
قاب موفقیت اولین بسته کاربردی موفقیت در کشور می باشد که با تلاش تیم روانشناسی و برنامه نویسی طی مدت زمان دو سال و بر اساس جدیدترین متد روانشناسی دنیا طراحی و تدوین گردیده و هر ماه امکانات جدیدی به آن افزوده خواهد شد. قاب موفقیت تشکیل شده از 12 اپلیکیشن کاربردی که 4 اپلیکیشن آن کاملا رایگان می باشد. بخش اصلی اپلیکیشن، کتاب صوتی و متنی "لطفا جلوی موفقیت خود را نگیرید" نوشته مهندس امیر بهادر بهاری می باشد که سایر اپلیکیشن ها انجام تمرینات عملی این کتاب می باشند. کتاب با نثر ساده و روان به کلیه مباحث موفقیت پرداخته و در انتهای هر فصل آن تمرینات عملی آورده شده که این تمرینات علاوه بر اینکه باعث ایجاد روحیه عملگرایی در خواننده می شود، مانع فراموشی مطالب نیز میگردد. کتاب مورد تایید و تحسین بزرگترین روانشناسان کشور از جمله دکتر احمد حلت، پوریا مظفریان و.. می باشد که به محض انتشار با استقبال زیادی مواجه شد و به سرعت به چاپ هفتم رسید. هر یک از اپلیکیشن ها در جهت تقویت قدرت تفکر، تغییر باورها و جذب موفقیت به صورت هوشمندانه در ضمیر ناخود آگاه کاربر تاثیر گذاشته و تاثیر شگفت آوری در زندگی وی ایجاد می نماید.
برای دانلود رایگان اپلیکیشن قاب موفقیت روی اینجا بزنید.
وصیت نامهِ خواندنی و زیبای آلبرت انیشتین: روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی ، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم ، عضلاتم ، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید ، سلول هایم را اگر لازم شد بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آن چه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم ، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند …
هنگامیکه در حال شکرگزاری کردن هستید در اصل شما بر روی آنچه که دارید تمرکز و توجه میکنید. وقتی چیزی را بیشتر ببینید طبق قانون جهان هستی از آن بیشتر دریافت میکنید؛ شما در حین شکر گزاری در حال بیشتر دیدن نعمت ها هستید. وقتی در حال شکر گزاری هستید شما در اصل بر روی حس مثبت خود تکیه کرده اید و وزنه حس مثبت شما سنگین تر است. وقتی در حال شکرگزاری هستید بدون هیچ چشم داشت و انتظاری قدردانی میکنید و جهان به این قدرشناسی شما جواب خواهد داد و چون جهان هستی پر از فراوانی است آن را بیشتر و بیشتر به شما نشان خواهد داد.
چند هفته پيش از مرگ اشو، از او سوال شده بود كه پس از او چه بر سر آثار و تلاش هايش خواهد آمد و او در پاسخ گفت: اعتماد من بر هستی استوار است... اگر در سخن من حقيقتی نهفته باشد، باقی خواهد ماند. آنان كه پس از من به اين مطالب علاقهمند میشوند، خود روشنگر راه خواهند بود. بدون اينكه چيزی بر كسی تحميل شود. من تنها مشوقی خواهم بود براى دوستانم و از آنها میخواهم كه خود را مستقيماً، نه بواسطه ى ديگران بشناسند و تنها راه چنين دريافتی در درون خود آنهاست. گفتهها و تعاليم من اصل و فلسفه نيست، بلكه نوعی كيمياگری است؛ علم تغيير و تحول است.
آخرین دیدگاه ها